فاطمه فاطمه ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

پاکنویس

شیرین گوهر،حلوای تر

باران گرفت و سقف مدائن نشست كرد   دندانه‏ هاى كنگره قصد شكست كرد   نورى به صحن معبد زردشتیان رسید   كآتشكده ز نابى آن‏ نور مست كرد   بالا بلند آمد و هر ارتفاع را   در زیر پا نهاده و پایین و پست كرد   در هر دلى نشست و به شكلى ظهور داشت   این گونه بود كآینه را خود پرست كرد   وقتى سؤال كردم از او خود اشاره‏اى   در پاسخم به پرسش روز الست كرد   حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است   زیباترین هر آنچه كه زیباتر است كرد   فیض مقدسى و ت...
29 دی 1393

کتاب دوست داشتنی

  ماه کم‌کم از زیر ابری تیره بیرون می‌آمد. پای برکه‌ای کوچک، آتش بلندی برپا بود و عبدالله بن عمیر و ام‌وهب کنار آتش نشسته بودند و پای سفره‌ای مختصر شام می‌خوردند. اسب‌های آن دو به درختی در حاشیه برکه بسته بود. تنها صدای هرم آتش و سوختن خس و خاشاک و چوب‌های خشک درون آتش به گوش می‌رسید. ام‌وهب میل چندانی به خوردن نداشت و این را عبدالله درک می‌کرد، اما به سکوت می‌گذراند. بی‌میلی ام‌وهب کم‌کم کلافگی او را شدت داد و یکباره از پای سفره برخاست و به کنار برکه رفت و به زانو نشست. به عکس ماه در برکه چشم دوخت. ام‌وهب زانو به بغل خیره‌ی آتش بود. عبدالله ناگهان ص...
26 دی 1393

من دیگرماافتتاح میشود........

* خدا دوست داشتنی هایمان را به ما می دهد اما به شیوه ی خودش . در واقع ما باید به شیوه مادر موسی عمل کنیم . تمام دوست داشتنی هایمان را در رود بیندازیم ، به خدا اعتماد کنیم تا او یک پسر بچه را از ما بگیرد و یک پیامبر به ما تحویل بدهد.  * مادر در صورتی می تواند برای بچه الگو باشد و فرزند در صورتی می تواند درست تربیت شود که مادر اهل مبارزه با نفس باشد . یعنی بچه ببیند که هوا گرم است ، مادرش می تواند با پوشش کمتر در انظار ظاهر شود اما با نفسش مبارزه می کند و با حجاب کامل حاضر می شود . مادری که مبارزه با نفس را به فرزندش نمی آموزد قطعا منتظر باشد که فرزندش بی نماز یا بدحجاب شود .  * بعضی از مادرها دوست دارند که هم خوب باش...
25 دی 1393

من دیگرما

اومدم بگم به زودی دراین محل سعی دارم که نکات ارزنده کتاب اقای عباسی رابه نمایش بذارم البته به همراه نظرات اساتیدفن دیگه مثل اقای تراشیون،خانم همیزواساتیددیگه ..........انشاالله درموردتربیت فرزند،خانواده،همسروهزارتاموضوع دیگه البته بحث تربیت فرزندش من دیگرماست بقیش رایه اسم دیگه میذارم منتظرباشیییییییییییییییییییییییییید ------------------------------------ یادسفرهای کومان افتادم مامانم فدات شم توکه سفرهای کمان راندیدی دورانی داشتیم مابااین برنامه های کودک
13 دی 1393

ملاقات بافالگیر

اصولا این که قرار است در آینده چه اتفاقاتی برای انسان بیفتد و چه شود و چه نشود، همیشه یکی از بزرگترین دغدغه‌های بشر بوده و برای یافتن جواب این سوال، دست به کارهای عجیب و غریب و ورود کردن به علوم غریبه زده‌اند. پلان اول:معرفی توسط معرف هر چه اصرار می‌کنم فایده ندارد. برای گرفتن وقت، خودم نمی‌توانم مستقیم با فالگیر هم‌صحبت شوم و باید این پروسه از طریق معرف شروع شود. اگر پایتان به این مسئله یعنی فال و فالگیری باز شده باشد، حتما می‌دانید که اولین، بزرگترین و مهمترین مرحله، مرحله معرفی توسط معرف است. کم هستند فالگیرهایی که پیش از این که بهشان مراجعه کنی چیزی درباره‌ات ندانند. معرف، یکی ا...
11 دی 1393

می شکنم در شکن زلف یار.تلنگرانه 3

همین که گفتم. توی محراب رو «قل هو الله» کار می­کنی. دور تا دور شبستون رو هم «آیه الکرسی.» فقط هم یه بار اسم خودت رو می­آری؛ فقط یه بار! حاج ­ابراهیم، کاشی­کار زبردست، نگاهی به نازک­ کاری­های زیبای مسجد کرد و گفت: «معمار! آخه ما از این کار نون می­خوریم، چه عیبی داره من چند جای این مسجد اسم و تلفن خودمو روی کاشی بنویسم؟ -        اوسا! این جا مسجد دانشگاهه! با بقیه­ ی جاها توفیر داره. چه قدر از من حرف می­گیری! حاج­ ابراهیم همان گونه که معمار گفته بود عمل کرد. روی کاشی­های مسجد فقط یک­بار از خودش اسم آورد. مزدش را گرفت...
10 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پاکنویس می باشد